ماجرای افشای اطلاعات بیماران در یکی از بیمارستان‌های مشهد چه بود؟ آیین نامه توزیع اینترنتی دارو ابلاغ شد عامل ضرب و شتم شهروندان در یک اتوبوس دستگیر شد کشف جسد خون‌آلود مرد جوان در بزرگراه نشت ۱۰ تن قیر مذاب از تانکر حمل قیر در شهرک عسکریه (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳)+ عکس دفاع معاون وزیر کار از وضعیت دستمزد کارگران | امیدواریم در طرح همسان‌سازی حقوق، حداقل حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی به ۹۰ درصد حقوق کارکنان برسد متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان و مستمری بگیران | دولت برای پرداخت بدهی تامین اجتماعی برنامه‌ریزی کرده است پیام مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی به مناسبت روز کارگر: مقام کارگر به فرموده رهبر معظم انقلاب دارای قداست است یک کشته و ۲ مصدوم بر اثر تصادف در جاده ماریان به زاک+عکس پلیس محموله ۲۴۷ کیلوگرمی حشیش در مشهد را کشف کرد (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) عامل ضرب و شتم شهروندان در یک اتوبوس شهری تهران دستگیر شد (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) علت تاخیر پرواز مشهد - تهران هواپیمایی چابهار چه بود؟ (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) وقتی مقتول خواست قاتلش اعدام نشود! خراسان‌رضوی رکورددار حوادث ترافیکی طی هفته گذشته کشف موادغذایی احتکارشده در کاشمر به ارزش بیش‌از ۴.۵ میلیارد ریال پیگیری دادستانی مشهد در خصوص حادثه غرق‌شدگی در یکی از استخرهای این کلانشهر چطور سطح هورمون شادی خود را افزایش دهیم؟ رژیم غذایی برای کودکان ممنوع؛ بهترین راه برای درمان چاقی کودکان تیمارگاه حیات‌وحش استان خراسان‌رضوی راه‌اندازی می‌شود
سرخط خبرها

آن روز، روز پسرک بود

  • کد خبر: ۱۴۳۷۰۸
  • ۱۵ دی ۱۴۰۱ - ۱۹:۲۴
آن روز، روز پسرک بود
پسرک زباله گرد برای حمل زباله هایش مشکل داشت. زباله‌ها دو برابر جثه او بود.

باید یاد بگیریم که قرار نیست همیشه همانی بشود که می‌خواهیم. گاهی می‌شود و گاهی نه. آن روز، اما برای آن پسرک شد. پسرک زباله گرد برای حمل زباله هایش مشکل داشت. زباله‌ها دو برابر جثه او بود. دوستش گاری دستی داشت و دوست دیگرش با کالسکه کودک، یک چهارچرخی ساخته بود و زباله‌ها را در آن جا می‌داد و او باید همه آن بار را به دوش می‌کشید.

آن‌ها را به جایی که کمی بالاتر باشد می‌گذاشت؛ خم می‌شد؛ شانه‌های کوچکش را زیر بار می‌داد و به سختی کیسه سنگین و حجیم را بالا می‌کشید. قد کوچکش وقتی زیر بار سنگین کیسه خم می‌شد، کوچک‌تر هم به نظر می‌رسید. دوستانش مجبور بودند پس از مسافتی کوتاه بایستند تا پسرک نفسی تازه کند.

کمی آن طرف تر، اتفاقی مبارک افتاد. همانی شد که باید بشود. همان چیزی که گمانش نمی‌رفت. مردی با سه چرخه‌ای در دست که قسمت عقب آن محفظه‌ای بزرگ داشت و گویا آن مرد برای حمل بار استفاده می‌کرده است، به سمت بچه‌ها رفت. زباله‌های پسرک را برداشت و روی آن قسمتی گذاشت که برای بار درست شده بود و محکم بست. سه چرخه را به پسرک داد و گفت مال خودت؛ برو پسرم!

پسرک معصوم و کوتاه قد، باورش نمی‌شد؛ اما این اتفاق افتاده بود. گاری سه چرخ او، حالا از گاری‌های دوستانش هم بهتر و جادارتر بود. پسرک می‌خندید و دوستانش با خوشحالی و کمی نگاه تعجب آمیز، از این اتفاق خوشحال بودند. پسرک احتمالا به روز‌های دیگرش فکر می‌کرد؛ به اینکه از فردا دست پیش دارد و می‌تواند با خیال راحت تر، زباله‌های بیشتری را جمع کند. او روز‌های روشنی را پیش روی خودش می‌دید. نمی‌دانیم خانواده او چند نفرند یا شاید تنها باشد و بی سرپرست؛ اما هرچه بود او گمان می‌کرد از امروز سرمایه دار شده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->